معنی مجهز کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجهز کردن

تجهیز کردن، آماده کردن، مهیا ساختن


مجهز

آماده، تجهیزشده،
(متضاد) نامجهز

فارسی به انگلیسی

مجهز کردن‌

Accomplish, Accouter, Arm, Equip, Fit, Furnish, Gird, Outfit, Rig, Tool

لغت نامه دهخدا

مجهز

مجهز. [م ُ هَِ] (ع ص) موت مجهز؛ مرگ شتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرگ سریع. (از اقرب الموارد).

مجهز. [م ُ ج َهَْ هََ] (ع ص) تجهیزشده. آماده شده. مهیا. || فرستاده شده. (ناظم الاطباء).

مجهز. [م ُ ج َهَْ هَِ] (ع ص) سازنده ٔ جهاز عروس و مرده و مسافر و غازی و مانند آن. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که تجهیز می کند عروس و مسافر و مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که مال التجاره ٔ فاخر به تجار دیگر دهد و روانه ٔ سفر کند. (از اقرب الموارد). کسی که بازرگانان را با جهاز یعنی متاع فاخر روانه ٔ سفر می کند یا خود با آن سفرمی نماید. (از محیط المحیط). و رجوع به مجاهز شود.

حل جدول

مجهز کردن

آماده‌ سازی

فارسی به آلمانی

مجهز کردن

Anfertigen, Bereiten, Herrichten

فرهنگ فارسی آزاد

مجهز

مُجهِز، سریع (موت مجهز = مرگ سریع)،

فارسی به عربی

مجهز کردن

اثث، استعد، جهز


مجهز

مسلح

فرهنگ فارسی هوشیار

مجهز کردن

بسیجیدن


مجهز

تجهیز شده، آماده و مهیا شده

فرهنگ معین

مجهز

(مُ جَ هِّ) [ع.] (اِفا.) مهیا کننده اسباب، تجهیزکننده.

(مُ جَ هَّ) [ع.] (اِمف.) تجهیز شده، آماده.

فرهنگ عمید

مجهز

دارای امکانات و وسایل لازم، تجهیزشده، آماده، مهیا، آماده‌شده،

معادل ابجد

مجهز کردن

329

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری